سکوی قرمز

این وبلاگ برای قرار دادن نرم افزارهای مورد نیاز شما دوست عزیز طراحی شده . با گذاشتن نظر ما را در بهتر شدن آن یاری کنید

سکوی قرمز

این وبلاگ برای قرار دادن نرم افزارهای مورد نیاز شما دوست عزیز طراحی شده . با گذاشتن نظر ما را در بهتر شدن آن یاری کنید

ملالی نیست...


من از زیبایی و زشتی چه می دانم
نه در خشکی نه در دریا ، نمی مانم
مرا با خشم یا نفرین
مرا با روزگار تلخ یا شیرین
مرا با سفره ی بیرنگ یا رنگین
نه کاری هست
نه بر دوشم
ز اوقات و ز اوصاف گذشته
رنج هستی
خواب و سرمستی
نه آثاری نه باری هست
و بهر بودنم ، آسودنم هر دم شعاری هست
فضای ذهن من پاک است از امروز و از فردا و از دیروز
و از هر روز
برای من هدف پوچ است
حیات باد در کوچ است

 

¤¤¤¤¤¤¤¤¤


دلم را پاک کردم

تمام خاطراتم را
به زیر خاک کردم
اگر بودم اگر رفتم
اگر از عاشقی گفتم
نگاهم خیره بر افلاک
زبانم مست از آن بوسه های ناب
که هردم عشق بر من بوسه ها میزد

اگر امروز من لالم
اگر در بند و بی بالم
ملالم نیست

اگر با من جفا کردند
اگر گفتند و گفتند و به وقتش گفته ها را باز
حاشا کردند

خیالم نیست

که من ره توشه ام را سالها پیش برگفتم
فقط حرف دلم را با خدا گفتم

خیالی نیست
ملالی نیست

فضای ذهن من پاک است از امروز و از فردا و از دیروز
و از هر روز

فضای قلب من اما
هنوز هم جای دارد
که از باغی و از دشتی
نشانی نو و عشقی نو به دست ارد

خیالی نیست
ملالی نیست

 

وقتی تو رفتی !!!

 

وقتی تو رفتی شمع روشن شبهایم خاموش شد ،


پنجره رو به زیبایی و رو به آغوش مهربانت بسته شد ،

 چشمه لبم خشک خشک شد ،


و آغوشم تنها بهانه تورا می گرفت!


وقتی تو رفتی آتش غم دوری و فاصله در وجودم شعله ور شد ،


آسمان چشمانم ابری و   دل گرفته شد و

 غروب غمگین عشق در آسمان قلبم نشست!

 


وقتی تو رفتی دنیا برایم عذاب شد ،


و ثانیه ها برایم پر ارزش تر از گذشته شدند!


وقتی تو رفتی نگاهم دائم به ثانیه ها و لحظه های


زندگی بود تا هر چه زودتر بگذرد و


دوباره تو را در کنارم خودم احساس کنم!


وقتی تو رفتی همدم من دو مرغ عشق شدند و


رفیق شب و روز من تنهایی شد!


تو که رفتی شهر برایم غربت شد ،


و خانه برایم یک زندان پر از شکنجه و عذاب شد!!


تو که رفتی چشمانم همیشه در حال بهانه گرفتن بود ،


و دستهایم همیشه لرزان!


تو که رفتی هیچ حسی در وجودم نبود ،
 

و تنها آروزی تورا از خدای خویش داشتم!


وقتی تو رفتی هر روز به یاد تو و به فکر تو بودم


و هر شب نیز اگر خوابی به این


چشمهای خسته من می آمد خواب تو را می دیدم!


وقتی تو رفتی تنها به پایان جاده زندگی می اندیشیدم ،
 
و تنها نگاهم به پایان جاده که به تو میرسم

 و تو را در آغوش خود می گیرم بود!


تو که رفتی من مانند ساحلی بودم که


در کنار دریای پر از عشق منتظر امواج محبت تو بودم!

وقتی تو رفتی ، نام سفر برایم یک کابوس وحشتناک شد


و دیگر از هر چه سفر بود نفرت داشتم!

تو که رفتی قلمم بر روی کاغذ خیسم


تنها از دوری و از رفتن تو می نوشت!


تو که رفتی عاشقی برایم پر درد تر و غمگین تر از گذشته شد !


وقتی تو رفتی هر زمان که پرستوها بر فراز


آسمان دلم پرواز میکردند به آنها می گفتم


سلام عاشقانه مرا به تو برسانند


و روزی تو را همراه با خود بیاورند

یعنی آن روز را خواهم دید.....