تا تو را نبینم بی قراری هایم باد را پریشان می کند
و پریشانی باد زلف رهگذران را
گذر عمر همین است
تا حقیقت بر تو مکشوف نگردد
هیچ آیینه ای رنگ رخسار بر تو نمی نماید
خود آیینه شو تا پریشانی باد ببینی از طره ی موی آویز
ایمان بیاور به برگریزان
شاید پاییز تحفه ی پریشانی هایت شود
دوست عزیز سلام من لینک شما رو توی سایتم گذاشتم خوشحال میشم شما هم لینک من رو بزارین